«السلام علیک یا ثارالله و ابنثاره و الوتر الموتور»
عاشوراى سال 61 ه.ق فرا رسید ، و سید الشهداء(ع) که همراه پاکباختگان دین خدا به صحراى کربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگین انگشترى در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت. حسین بنعلى ( ع ) با دلى آرام، قلبى مطمئن و روحى بلند در برابر همه سردمداران کفر و مزدورانشان ایستاد و پیام عاشورا را چنین ابلاغ کرد:
الف) آزادى و آزادگی
در بامداد عاشـــــورا، که دشمنان بر گرد سید الشهداء امام حسین ( ع ) حلقه زده بودند به حضرت پیشنهاد بیعت با یزید کردند و امام(ع) فرمودند : لا والله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید. نه، به خدا سوگند، دستم را چون فردى خوار پیش شما دراز نمىکنم و چون بردگان ذلت و خوارى را نمىپذیرم. در نزدیکی ظهر عاشورا سید الشهداء پیام آزادى را تکرار کرد و فریاد برآورد: هیهات منا الذلة هرگز تن به ذلت نمىدهیم و زبونى و خوارى از جمع ما دور است. در آخرین لحظات که پیکر پارهپاره سید الشهداء بر روی زمین افتاده بود و خون خدا از رگهاى بریدهاش بیرون مىزد و دشمنان از خدا بی خبر به سمتخیمهگاه اهل بیت ( ع ) یورش مىبردند، در زیر لب این چنین زمزمه کردند : یا شیعة آل ابىسفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم اى پیروان خاندان ابوسفیان، چنانچه دین خدا را کنار گذاشتهاید و از روز رستاخیز نمىهراسید پس در دنیاى خویش آزاده باشید.
ب) عرفان با دید حقیقت
با نزدیکتر شدن ظهر عاشورا ، تهدید سپاهیان دشمن افزونتر می شد ، وحشت و اضطراب زنان و اطفال خردسال را فرا گرفته بود و حسین بن علی ( ع ) فرزند برومند حضرت فاطمه(س) تنهایى را احساس مىکرد. و در این میان سید الشهدا ( ع ) دستش را به سمت آسمان بلند کرد و با معبود خود این گونه سخن گفت: اللهم انت ثقتى فى کل کرب و انت رجائى فى کل شدة و انت لى فى کل امر نزل بى ثقة و عدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه [به] العدو انزلته بک و شکوته الیک رغبة منى الیک عمن سواک ففرجته عنى و کشفته [و کفیتنیه] فانت ولى کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهى کل رغبة. بارالها، تو در هر اندوه و مشکلى مورد اعتماد منى; در هر سختى مایه امید و در هر امرى که بر من وارد آید مورد اعتماد و پشتیبان من هستى. غمهایى سبب سستى قلب مىشود و راه چارهاندیشى را بر انسان مىبندد، در آن هنگام دوستان انسان را رها مىکنند و دشمنان به نکوهش مىپردازند; چه بسیار چنین غمهایى که به درگاه تو روى آوردم، به تو شکایت کرده، از دیگران روى گرداندم و تو آن غمها را بر طرف ساختى. پس تو عطا کننده هر نعمت، صاحب هر خیر و نیکى و پایان هر آرزو و امیدى.
ج) نماز نیایش
هنگام اذان ظهر فرا رسید. یکی از یاران مخلص امام در ظهر عاشورا پیشنهاد اقامه نماز جماعت کرد، حضرت فرمودند: وقت نماز فرا رسیده است، خداوند تو را از نمازگزارن قرار دهد. آنگاه نماز را آغاز کرد و نزدیک به نیمى از مجاهدان از فیض جماعت آن حضرت کامیاب شدند. اقامه نماز در صحنه کربلا، به عنوان بالاترین پیام عاشورا، در زیارات منقول از ائمه اهل بیت(ع) مورد تاکید قرار گرفته است. زائران امام حسین(ع) به پیروى از معصومان(ع) در زیارت آن حضرت به این حقیقت والا اشاره مىکنند و مىگویند: ... اشهد انک قد اقمت الصلاة...
د) ایستادگی حق در برابر باطل
در روز عاشورا، حلقه محاصره دشمنان لحظه به لحظه تنگتر مىشد و سختیهایش فزونى مىیافت. در آن هنگام، که تشنگى بر زنان و اطفال روى آورده، یاران یکى پس از دیگرى شربتشهادت مىنوشیدند و خویشاوندان نزدیک و فرزندان حضرت در خون خویش دست و پا مىزدند. امام(ع) آن سنگدلان از خدا بىخبر را مخاطب ساخت و فرمودند: تبا لکم ایتها الجماعة و ترحا افحین استصرختمونا و لهین متحیرین... .
الا و ان الدعى بن الدعى قد رکزنى بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یا بى الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و ...
در پایان امام(ع) اشعار فروة بنمسیک مرادى را قرائت کردندکه آمده است :
اگر شما را شکست دادیم از قدیم چنین بودهایم و تازگى ندارد اگر با شکست رو به رو شدیم باز مغلوب نشدهایم پیروزى در هر حال با جبهه حق است ما با ترس خوى نگرفتهایم اگر کشته شویم سرنوشت، شهادت در راه خداست.
ه) سجده کردن در برابر حق و حقانیت
بالاترین پیام سیدالشهداء، در روز عاشورا، تسلیم در برابر خداوند سبحان بود. یاران آن حضرت نیز چنین بودند و در برابر امام خویش مىگفتند: انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الى یوم القیامة من تا روز قیامت، با هر که با شما [معصومان] سازش کند، سازش مىکنم و با هر که بر شما [معصومان] سر جنگ داشته باشد مىجنگم. یاران امام(ع) ظهر عاشورا، بعد از به جاى آوردن نماز ظهر، گویا بیعتى دیگر کردند و بر تسلیم بودن خویش در برابر فرماندهى چنین تاکید کردند: نفوسنا لنفسک الفداء و دماؤنا لدمک الوقاء فوالله لا یصل الیک و الى حرمک سوء و فینا عرق یضرب; جانهاى ما فداى جان تو باد [اى پسر فاطمه] و خونهاى ما فداى خون پاک تو باد. سوگند به خدا، تا وقتى جان در بدن داریم، هرگز به تو و اهل حرمت گزندى نخواهد رسید. سالار شهیدان با توجه به مصایب سنگینى چون در خون غلتیدن یاران، برادران و فرزندان و نیز جراحات فراوان پیکرش چهره بر خاکهاى گرم کربلا نهاد و حدیث عشق به خدا و تسلیم در برابر خالق را چنین زمزمه کرد:
صبرا على قضاءک یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالى سواک و لا معبود غیرک، صبرا على حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائما لانفاد له یا محیى الموتى یا قائما على کل نفس بما کسبت احکم بینى و بینهم و انتخیر الحاکمین.
خدایا، در برابر قضا و حکم حتمىات صبر پیشه مىکنم. خالقى جز تو نیست; اى یاور یارىجویان، غیر از تو یاورى ندارم و جز تو معبودى نیست. حکم تو را مىپذیرم، اى فریادرس کسى که فریادرسى ندارد; اى جاودانهاى که پایانى ندارد، اى زندهکننده مردگان و اى قیومى که بر اعمال همه افراد نظارت دارى، تو خود میان من و دشمنانت قضاوت کن; تو بهترین داورانى.
« السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام)»
نویسنده : ترنم در تاریخ چهارشنبه 91/9/8
بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن شهادت ورشادت سرداده اند. امام خمینی (ره)
پس ازگذشت چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی و تولد سپاه و کمیته ها،ارتش جمهوری اسلامی،حضرت امام((ره)) با دوراندیشی خاص خود ضرورت آموزش و سازماندهی عمومی همه مردم در قالب ارتش بیست میلیونی را برای مقابله با تهدیدات و تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامی مطرح کردند و در آذرماه 1358فرمان تشکیل ارتش بیست میلیونی (بسیج مستضعفان) را صادر فرمودند،دردی ماه 1359واحدبسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جایگزین آن سازمان شد.
بسیج باحدود30 سال سابقه ی درخشان و حضور در همه ی عرصه ها گره گشای بسیاری از مشکلات عمده کشور بوده است .حضور حماسی بسیجیان در طول هشت سال دفاع مقدس برگ زرینی است در کارنامه این نهاد انقلابی و مردمی که در تاریخ ایران بی سابقه بوده است.
مقام معظم رهبری حضرت آیت ا...خامنه ای بسیج را چنین توصیف کرده اند :
بسیج عبارتست از مجموعه ای که درآن پاکترین انسانها، فداکارترین وآماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف متعالی این ملت و برای به کمال و به خوشبختی رساندن این مردم جمع شده اند و بسیج یعنی حضور ناشی از ایمان و اخلاص و انگیزه دینی و ایمان صادقانه در هر میدانی که کارآرایی و توانایی حضور درآن میدان را داراست،این معنای بسیج است در قرآن کریم در آیات متعددی به ضرورت بسیج و آمادگی مسلمانان برای مبارزه با دشمنان اشاره شده است ازجمله:
ای کسانی که ایمان آورده اید سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته و یا همه به یکبار متفق برای جهاد بیرون روید.
شما(ای مومنان) در مقام مبارزه با آن کافران خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسهیلات و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید.
و اما بسیجی کیست ؟
هر بسیجی ابتدا باید فرهنگ بسیجی داشته باشد.فرهنگ بسیجی فرهنگ معنویت است،فرهنگ شجاعت است،فرهنگ غیرت است،فرهنگ استقلال و آزادگی است ،فرهنگ اسیر خواست های حقیر نشدن است،خواستهای زندگی برای همه مهم است،اما آنچه مهمتراست آرمان هاست،ارزش هاست،هدف است،آنها را باید مقدم داشت.بسیجی ایمان به خدا دارد.در مقابل او خاضع و خاشع است .کارها را برای رضای خدا انجام می دهد و رفتارهایش رنگ خدایی دارد.ایمان به خدا مهمترین ویژگی بسیجی است و اگر این ویژگی بسیجی نباشد ایثار و از خودگذشتگی او مفهومی ندارد.
بسیجی تقوی الهی دارد یعنی خویشتن داری او از انجام گناه و مبادرت به انجام واجبات است. بسیجی ایثار و از خودگذشتگی دارد،برآورده ساختن نیازهای جامعه و سایر افراد را برخواست خود ترجیح میدهد.او شجاعت و دلاوری دارد،حضور همه جانبه اش در صحنه های دشوار و سخت مبارزه با دشمنان و قرارگرفتن در برابر تهدیدهای همه جانبه آنان ویژگی بارز یک بسیجی است. سازمان بسیج تحت امر فرماندهی کل قوا و ولی فقیه است.و بسیجی نیز خود را تابع محض ولی فقیه میداند و حرکت خود را در عرصه های اجتماعی،سیاسی،فرهنگی،نظامی بر محوریت رهنمودهای صبر و بردباری ،ساده زیستی،تواضع،شهادت طلبی،دشمن ستیزی،خوش اخلاقی،برخورداری از دانش و تخصص پویایی و نوآوری،غیرت دینی از دیگر ویژگیهای بسیجی است.
و خلاصه اینکه: بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان بسیجی از اولین تا آخرین امضاء نموده اند.
نویسنده : ترنم در تاریخ دوشنبه 91/9/6
دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسینبنعلی(ع ) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعه ای که 1421 سال از وقوع آن می گذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب می کند. آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم می خورد و جلب توجه می نماید ، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی(ع) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛بلکه ازشهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع و بارها،از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) از شهادت خویش با خبر گشته بود و این نکته ای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد ، با او در میـــان می گذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیــفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود ، اصرار می ورزید . از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (ع) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم میخورد؛ از سبقت گرفتن اصحابش برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه امام حسین (ع) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات امام حسین (ع) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق ، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق می داند و زیر لب زمزمه می کند: الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک.
انگیزه الهی عاشورا که در آن ذره ای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام اباعبدالله الحسین(ع)، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییر ناپذیر انسانی گردد. و مگر ممکن است که روزگاری از ایام زندگی بشر، انگیزه ظلم ستیزی و آزادی از قید و بند ظلم از صفحه جان آدمی خارج شود و یا عشق به مبدأ خلقت در میان آدمیان فراموش گردد. پس همین پیوستگی عاشورا و فطرت انسانی، خود سبب تضمین عاشورا، نه تنها پس از 14 قرن، بلکه تا آخر زندگی بشر است. دامنه وسیع اثرات اجتماعی و فردی این قیام الهی که نه تنها پیروان سید الشهدا ( ع ) را تحت تاثیر قرار داده، بلکه سبب بیداری و تأثیر پذیری احرار و آزادگان جهان نیز گردیده است. ریشه های این فرهنگ و پیام جاودانه را در دل تاریخ مستحکم نموده است و تا زمانی که این اثرات عمیق و وسیع، در گستره تار یخ باقی و پا بر جاست، نام و یاد حماسه سازان کربلا نیز پایدار خواهد بود. از آنچه تاکنون مورد بررسی اجمالی قرار گرفت ، به وضوح مشخص می شود که فراموشی این واقعه عظیم، هرگز متصور نیست. اسلام از همان آغاز تبلیغ، اصلیترین برنامه خویش را رهایی آدمی از قید طاغوت و بندگی و اطاعت غیر خدا، معرفی نمود و بر آن پافشاری نمود. به همین خاطر مستکبران و مشرکان که منافع خویش را در خطر می دیدند، و تعارض آشکار اسلام با اهداف و مطامع خویش را در یافته بودند، همواره بر آن تاختند. اما رهبری الهی پیامبراکرم(ص) و امدادهای الهی مانع به ثمر نشستن کوششهای آنان می شد. از طرف دیگر، مسلمین نیز آنان را دشمن آشکار دین خویش میدانستند و در راه مبارزه با آنان، هرگز کوتاه نمی آمدند. اما پس از رحلت رسول خدا(ص)، روش خویش را تغییر دادند و شروع به استحاله و تغییر تدریجی این دین الهی از درون و وارونه جلوه دادن تعالیم آن و افزودن خرافه به آن نمودند ؛ تا جایی که پس از رسول اکرم (ص)، رفته رفته تمام ارکان قدرت را به دست گرفتند و آنچه در عصر نبی گرامی اسلام (ص)، از انجام آن عاجز بودند ،امروز در زیر پوشش ظاهری اسلام و به نام دین، انجام میدادند و هرچه زمان گذشت، بخشهای بیشتری از دین خدا را زیر و رو کردند. با ذکر این مطلب، این نکته واضح و آشکار می گردد که قیام حسینی تنها در یک پیکار و ستیز میان اقلیت حق و اکثریت باطل ، خلاصه نمی شود ؛ بلکه خود چشمه جوشان معــرفتی و شناختی است و دارای یک پیام جاودانه الهی و انسانی و به وجود آورنده یک معیار ابدی است که در تمامی اعصار عمل نمودن به آن سبب کوتاه شدن دست مستکبران و ظالمان از دامان اسلام و انسانیت انسان می گردد . بر این اساس ، اسلام بقای خویش را مرهون مجاهدتهای سید الشهداست و این همان مفهوم حدیث نبوی است که « حسین منی و انا من حسین » امروز دشمنان هجوم همه جانبه خویش را به اسلام ادامه می دهند و تنها راه مبارزه با اسلام را تغییر اصول و مبانی اسلامی میدانند و از سوی دیگر هوا و هوس آدمی، همواره انسان را در بند خود اسیر می نماید .
پس امروز نیز ما به ماهیت پیام و قیام سیدالشهدا نیازمندیم تا اسلام اصیل و به دور از پیرایه را که پیامبر اسلام (ص) به عالمیان عرضه نمود را درک نماییم و آنرا حفظ کنیم و باورهای خویش را از هرگونه جهالت و ضلالت به دور نگه داریم و درون انسانی خویش را از بند برهیم تا بدین وسیله مقدمات برپایی نظام جهانی مبتنی بر عدالت و بر پایه تعالیم جهان شمول اسلام را فراهم آوریم و راه را برای حکومت جهانی مهدی موعود (عج) هموار کنیم. در حقیقت، قیام حسینی در عصر حاضر و در فضای غبار آلود تبلیغاتی موجود، هر چه بیشتر مرز حق و باطل را تبیین می نماید و دوباره فطرت مدفون شده بشر را که در زندگی مادی غوطه ور است بیدار می کند. پس نه تنها نیاز بشر در عصر حاضر به قیام عاشورا از بین نرفته است، بلکه فزونی یافته است .
نویسنده : ترنم در تاریخ یکشنبه 91/9/5
اعتقاد به عدم جدایی دین از سیاست و اسلام سیاسی همواره از تأکیدات امام خمینی(ره) در شکل گیری انقلاب اسلامی بود؛ در این راستا امام خمینی (ع) به عنوان احیاگر فرهنگ عاشورا نگاه ویژهای به عزاداری امام حسین (ع) داشتند.
گریه در مراسم عاشورا و عزاداری امام حسین(ع) در نظر بعضی از اندیشمندان، نشانهی دلسوزی و ترحم بر حادثه عاشورا قلمداد میشد و برخی آنرا باعث عجز و ضعف روحی میدانستند.
امام با تفسیر حدیث «تباکی» به تأثیرات سیاسی گریه در جامعه اشاره میکند و ملت ایران را ملت «گریه سیاسی» مینامد که این گریه نهال ایمان و جهاد را در قلوب مردم شکوفا میسازد و یک ملت حماسهساز پدید میآورد. ایشان در این باره میفرمایند: «مسئله تباکی نیست؛ مسئله سیاسی است»، «مجلس عزا نه برای این است گریه بکنند برای سیدالشهدا اجر ببرند البته برای این هم هست … بلکه مهم آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشهاش را کشیدهاند که تا آخر باشد.» همچنین حدیث «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را استمرار نهضت حسینی در گسترهی تاریخی تشیع میدانست و آن را سرلوحهی زندگی شیعیان معرفی میکرد که در هر زمان و مکانی باید حسینیان به مصاف یزدیان بروند.
امام رویدادهای انقلاب و دفاع مقدس را مصداقی از این حدیث میدانست و حوادث آن را مکرر عاشورا و مخالفان و دشمنان انقلاب اسلامی را مکرر یزدیان تفسیر میکرد و به بیان دیگر این حدیث را تفسیرگر صحنهی مقابله اسلام و کفر و رویارویی عدل و ظلم میدانست که یعنی باید روح حماسه هموراه در جامعهی شیعه زنده بماند. تأکید ائمهی معصومین علیهم السلام بر اقامهی عزای امام حسین (ع) و احیای عاشورا در جامعه بر همین نکات اشاره دارد.
امام با تأسی به سیرهی امام حسین(ع) در مبارزه با رژیم ستم شاهی به استناد حدیث امام حسین(ع): «من رای سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله …» خطاب به ملت ایران میفرماید: «[امام حسین] تصریح میکند که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت میکند، ظلم به مردم میکند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هرقدر که میتواند» و رژیم طاغوت را مظهر حکومت جائر معرفی میکند و مردم را به مبارزه دعوت مینماید.
امام از سوی دیگر با مطرح ساختن شعار عاشورایی «هیهات من الذله» هیچگاه تلاشهای سازشکارانه را برنمیتابید و به ملت ایران نیز سفارش میکرد که به پیروی از شعار امام حسین(ع) که فرمود: «من مرگ شرافتمندانه را جزءسعادت و زندگی با ستمکاران را جزء خواری نمیدانم» به ملت ایران گوشزد نمود: «باید با قدرت به پیش برویم و با قدرت با همهی کسانی که میخواهند تجاوز و تعدی کنند مبارزه کنیم و زندگی آبرومند نداشتن و زیر بار [ظلم] بودن هزار مرتبه [بدتر] از اینکه انسان بمیرد، مردن بر او شرف دارد»
امام با احیای فرهنگ عاشورا و الگو ساختن معیارهای عاشورایی، یک ملت حماسه ساز پدید آورد که با درس سازی از مکتب امام حسین(ع) منشاء تحولات عظیم در جهان اسلام گردید و معجزه قرن را پدید آورد.
عاشورا سمبل تجلی و تبلور ارزشهای ناب اسلامی در تمامی ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن است که نقش مهمی در گسترش فرهنگ اسلامی در جامعهی شیعه داشته است؛ ار همین رو امام درمورد مهمترین عامل موفقیت و پیروزی انقلاب اسلامی میفرماید: «اگر قیام حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمیتوانستیم پیروز شویم» زیرا از دیدگاه ایشان عوامل معنوی الهام گرفته از فرهنگ عاشورا در پیروز نقش دارند: «افراد کم با بازوان قوی و قلب مطمئن و قلب متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، اینهاست که پیروزی میآورد، پیروزی را شمشیر نمیآورد، پیروزی را خون میآورد.»
نویسنده : ترنم در تاریخ چهارشنبه 91/9/1
1) نفی اندیشه جدایی دین از سیاست
یکی از مهم ترین مشخصه های سیاسی عاشورا مساله پیوند و ارتباط دین و سیاست است .
امام حسین علیه السلام با حضور اجتماعی و قیام علیه حکومت، در حقیقت درصدد دخالت در سیاست بود و همین مساله را بهعنوان یک تکلیف جهت حرکت و نهضت خویش قرار داد. امام برای خود یک ضرورت می دانست که برای سست نمودن پایه هایحکومت ستمگران و برقراری حکومت عدل الهی تلاش کند و همین امر از مهم ترین مشخصه های یک اقدام حکومت سیاسی است .
امام خمینی قدس سره با الهام از این حرکت امام حسین علیه السلام نسبت به مسایل جامعه حساس بود و در برابر ستم ها وظلم های رژیم پهلوی قیام نمود و مردم و جهان اسلام را به حمایت از دین خلا دعوت کرد.
امام خمینی قدس سره همواره معتقد بود که جامعه اسلامی از صدر اسلام تاکنون مبتلا به این اندیشه منحرف سکولاریزم(جدایی دین از سیاست) بوده که در دوره اخیر به اوج خود رسیده است:
این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمدهاست تایید این امر را کرده است و اخیرا هم که راه شرق و غرب به دولت های اسلامی باز شده، این امر در اوج خودش قرار گرفت کهاسلام یک مساله شخصی بین بنده و خداست و سیاست از اسلام جداست و نباید مسلمان در سیاست دخالت کند و نبایدروحانیون وارد سیاست بشوند.
امام در حقیقت با الهام گیری از حرکت سیاسی - دینی عاشورا در صدد پاسخ گویی به سؤالات ذیل بود که امروز حکومت اسلامیالگویی جهت ملل مستضعف برگزیده است:
- آیا دین داری، خداپرستی به مرزهای سیاست محدود می شود؟
- آیا پیامبران و اوصیای الهی از دخالت در امور سیاسی احتراز می نمودند؟ و آیا انجام رسالت بزرگ آنان مبنی بر اقامه قسطعدالت اجتماعی بدون دخالت در امور سیاسی ممکن است؟
امام خمینی ریشه این تز انحرافی را یک توطئه تاریخی دانسته که در صدد تغییر روند تاریخ دینی بوده است. ایشان می فرماید:
طرح مساله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازه ای نیست. این مساله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوتگرفت. در این زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مساله دامن زدند، به طوری که مع الاسفبعضی از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باور شان آمده است.
امام خمینی در یک بر آورد صحیح، اهداف این سیاست شیطانی را بیان کرده و همگان را به توجه و تامل در آن دعوت نموده است .
این اهداف و آثار عبارتند از :
الف: استعمار، استثمار و استضعاف ملت ها.
ب: محدود شدن فقاهت به احکام فردی و عبادی در منطق نا آگاهان.
پ: غفلت از آیات سیاسی - اجتماعی قرآن و بسیاری از ابواب فقهی.
ت: مطرح شدن ارزش منفی برای روحانیون سیاسی.
ث: تاخت و تاز امریکا و ابرقدت ها در بلاد مسلمین.
2) عدالت اجتماعی
آن چه پس از دوران نبی مکرم اسلام تازمان شهادت امام حسین علیه السلام مطرح بوده، این است که چه آفت هایی سبب شد تاحکومت سلطنتی اموی بر مسلمانان حاکم شود؟ چگونه ارزش ها و مقدساتی که در جامعه ریشه دوانده بودند، به تدریج رنگباختند و به شعارهای ظاهری و بی محتوی تبدیل شدند؟
پاسخ اجمالی همه این سؤال ها عدم وجود عدالت اجتماعی است. ایجاد نظام طبقاتی، تبعیض و نابرابری های اجتماعی سبب شدتا نظام عقیدتی، اخلاقی و سیاسی جامعه نیز متحول شود و پذیرش معیارها و اصول اقتصادی مکتب اسلام برای مردم میسرنگردد.
امام حسین علیه السلام یکی از اهداف قیام خود را عدالت اجتماعی دانسته و در خطبه ای این گونه بیان می دارد:
و یا من المظلمون من عبادک...
یکی از اهداف این است که ستمدیدگان از بندگان تو امنیت یابند.
مسلم است که این عدالت و امنیت زمانی تحقق عینی پیدا خواهد کرد که ستم و ستمگران نابود شده و عدالت اجتماعی حاکمگردد.
امام خمینی قدس سره هم به تبع جدش امام حسین علیه السلام در مقابل ستمگران زمان خود قد علم کرده و ضمن مبارزه ایجانانه می فرماید:
«زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب الامر و زندگی همه انبیای الهی این معنا بوده است که می خواستند در مقابل جور،حکومت عدل را درست و بر پا کنند.
«سید الشهدا وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی در بین مردم دارد حرکت می کند، تصریح می کند که اگر کسی ببیند که حاکمجائری در بین مردم حکومت می کند، به مردم ظلم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند... و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش همان یزید [حاکم ستمگر] است.
3) اصلاح اجتماعی امت اسلامی
امام حسین علیه السلام در خطبه ای، انگیزه قیام خود را این گونه اعلام می نماید:
اللهم انک تعلم انه لم یکن ماکان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولکن لنری المعالم من دینک و تظهرالاصلاح فی بلادک
خدای من تو می دانی آنچه از ما صادر شد به انگیزه رقابت در سلطنت و تمنای زیادی های دنیا نبود، بلکه برای این بود کهنشانه های آشکر دین تو را بنگریم و اصلاح را در سرزمین های تو آشکار سازیم.
امام خمینی قدس سره این عبارت حضرت اباعبدالله علیه السلام را به عنوان مؤیدی برای اثبات بحث ولایت فقیه خود آورده و بااستناد به آن می فرماید:
مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم صادر شده و مضمون صادقی است
بر این اساس بسیاری از سخنان حضرت امام خمینی در جهت اصلاح جامعه و آن را نه تنها وظیفه خود، بلکه وظیفه هر فرددیگری می دانست. ایشان می فرماید:
«کوشش کنید که احکام اسلام را، هم عمل کنید و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند. همان طوری که هر شخص و هر فردیموظف است که خودش را اصلاح کند، موظب است که دیگران را هم اصلاح کند.
«سید الشهدا علیه السلام روی همین میزان، خود و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود تا جامعهاصلاح گردد «لیقوم الناس بالقسط » باید عدالت در بین مردم و جامعه تحقق پیدا کند.
برای سیدالشهدا تکلیف بود قیام کند، خونش را بدهد تا این که این ملت را اصلاح کند و همین طور هم کرد.
امام حسین در وصیت معروف خود به برادرش محمد حنفیه، آن گاه که مدینه را قصد مکه ترک گفت، بر آرمان اصلاح طلبیقیام خود تصریح کرد و فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی; بدین جهت از مدینه خارج شدم که امت جدم را اصلاحکنم.
4) مبارزه با منکرات
یکی دیگر از نکات برجسته عاشورا مساله مبارزه با منکرات بود که حکومت اموی عامل اصلی پیدایش و گسترش آن در جامعهاسلامی بودند.
امام در وصیت نامه خود این رسالت را تذکر داده و می فرمایند:
«ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب;
می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.
می دانیم که هر گاه امر به عروف و نهی از منکر در جامعه ای رواج یابد، سبب خواهد شد که برای انسان مسؤولیت اجتماعی آفریدهشود تا نسبت به آن چه در امور مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه می گذرد بی تفاوت و بی تحرک نباشد.
هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر مبتنی بر فهم صحیح از دین باشد و از سیره نبوی و علوی; یعنی معیارهای خالص اسلامسرچشمه بگیرد، جامعه را از حالت سکون و ایستایی خارج نموده و منجر به بالندگی و سازنده گی آن می گردد.
امام خمینی قدس سره همانند موضع گیری های سیدالشهداء علیه السلام با تکیه بر آن رفتارها می فرمودند:
این که حضرت اباعبدالله نهضت و قیام کرد با عدد کم در مقابل این [حکومت یزید] برای این بود که گفتند: تکلیف من است کهاستنکار کنم و نهی از منکر کنم.
«انگیزه این بوده که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات، همه از منکرات است. غیر خط مستقیم توحید هر چه هست،منکرات است. این باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت،قیامش و انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود، من جمله قضیه حکومت جور.»
«سیدالشهدا همه عمرش و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها دردنیا ایجاد کردند، صرف نمود و تمام زندگیش را صرف این کرد که حکومت جور بسته بشود و از بین برود، معروف در کار باشد ومنکرات از بین برود.
5) فرهنگ آزادی و آزادگی و کرامت انسان ها
تمام اصحاب فداکار سیدالشهدا - در واقعه کربلا از انسان های آزاده ای بودند که ذلت و خواری و تمنیات دنیوی و مادی لحظه ایدر جوهره و ماهیت آنها جای نداشت.
این گروه که در برابر سپاه سی هزار نفری یزید کمترین ترس به خود راه ندادند، تا آخرین لحظه مقابل دشمنان ایستادند وجنگیدند و به فیض شهادت نایل آمدند.
عقیله بنی هاشم، پرچمدار پیام کربلا در مقابل حکومت جور و ظلم یزید با وجود تحمل مصائب بسیار، ضمن مقاومت و ایستادگی،بهافشاگری حکومت وقت پرداخت و فرمود:
ای یزید! به خدا سوگند [با این جنایت ها که انجام دادی ] نشکافتی مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نکردی، مگر گوشت خود را. .. گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، بلکه آنها زنده اند و در پیشگاه پروردگاشان روزی می خورند.
این را هم بدان، آن کسانی هم که کار را برای تو فراهم ساخته و تو را بر گروه مسلمانان سوار نمودند، به کیفر خود خواهند رسید وبدانند که ستمگران را بد کیفری در پیش است...
قدر و مقام تو را بسیار پست می دانم... بدان که رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشت شمار و جمعیت تو رو به پراکندگیاست، در روزی که منادی خدا فریاد زند: «الا لعنة الله علی االظالمین » ; همانا لعنت خدا بر ستمکاران باد.
امام خمینی هم از نسل همین انسان های آزاده و دلاور بود. او هرگز لحظه ای زیر بار ظلم و ستم ظالمین نرفت و با تحمل زندان،تبعید، خطرات جانی، شهادت فرزند و... دشمن را به زانو در آورده و می فرماید:
من اکنون قلب خود را برای سر نیزه های مامورین شما حاضر کرده ام، ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جبارهایشما حاضر نخواهم بود.
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیرز گشت، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابدمحکوم و داغ بطلان بر جبهه ستمکاران و حکومت های شیطانی زد. ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ماآموخت، ماهی که باید آزادی خواهان، استقلال طلبان و حق گویان بر تانک ها و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کنند و کلمه حقباطل را محو نماید.
نتیجه
امام خمینی قدس سره با تاسی به قیام خونبار عاشورا، توانست نهضت عظیم خود را به ثمر برساند و مجددا به احیای ارزش هایفراموش شده توفیق یابد. نمونه هایی از ارزش های مشترک که این دو نهضت مقدس (عاشورا و انقلاب اسلامی) به آنهاراحت بخشید، عبارتند از:
1)احیای روحیه آزادگی و ذلت ناپذیری.
2)شجاعت و شهامت و پرهیز از مصلحت اندیشی و راحت طلبی
3)احیای روحیه شهادت طلبی.
4)احیا و تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر.
5)ایمان به جهاد فی سبیل الله.
6) مقاومت و پایداری و پشتکار در راه مبارزه.
7)احیای جنبه های اخلاقی، مروت، ایثار و ... .
منبع: http://www.hawzah.net
نویسنده : ترنم در تاریخ دوشنبه 91/8/29
در جریان واقعه روزدهم عاشورای نینوا علاوه بر حضرت زینب (س)دخت امام علی بن ابی طالب و حضرت فاطمه(س) وخواهرامام حسین (ع) زنان و دخترانی همراه این کاروان عاشورائی حضورداشتند که هریک به نوعی راوی و گزارشگر حماسه عظیم عاشورا محسوب می شوند.ازجمله این زنان راوی ومبلغ حضرت سکینه دخترامام حسین (ع) می باشد.
حضرت سکینه نام اصلی اش" آمنه" هم نام مادر پیامبر(ص) است.اودرسال 47هجری درمدینه دیده به جهان گشود، و هفتادسال زندگی کرد، ودر روز پنجشنبه پنجم ربیع الاول سنه 117 هجری درمدینه وفات نموده و دربقیع مدفون گشت.
مادراو رباب دخترامرءالقیس است وهردو درکربلا حضورداشته،ودر پیشبرد نهضت اباعبدالله الحسین نقش اصلی راایفاکردند.
سکینه دختری با استعداد،سخنوری فصیح،شاعری هنرمند،سیاستمداری دوراندیش بود،ودرنهضت کربلا پرچم" بلاغ" رابه دست داشت،ودرهرفرصتی بافرازهای مناسب و اشعارپرمعنی اهداف حسین بن علی(ع)راپیش برد.تاجایی که حضرت اباعبدالله الحسین دروداع آخرسخن نهایی راباوی درمیان گذاشت،وسخنان وعواطف وی را پرسوز، وخوداورابهترین زنان خواند!
قال الامام الحسین(ع):...لا تحرقی قلبی بدمعک حسره مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالتی تاتینه یاخیره النسوان
سکینه هنگام آمدن ذوالجناح،نخستین شخصی بودکه ازخیمه هابیرون آمد،وباوی به سخن پرداخت...آنگاه درکنار نعش پاره پاره آن حضرت قرارگرفت،وچنان شیون و ناله کردکه دشمنان رانیزبه گریه درآورد،وخودرابه روی جسدپدرافکندوبی هوش افتاددراین حال شنید که آن حضرت می فرماید:دخترم سکینه! به شیعیانم برسان که هنگام نوشیدن آب گوارا مرانیزیادکنند،وبادیدن غریبان وشهیدان به یاد من باشند.زیرا،اینان من ِ فرزند پیامبر رابدون جَرم کشتند، وبا سم اسبان خودبدنم راخردکردند،به شیعیانم بگو:ای کاش شمادرکربلا بودیدوباچشم خودمی دیدید که من چگونه برای طفل شیرخواره ام آب خواستم ولی ندادند!.
حضرت سکینه درواقعه کربلا همراه شوهرش "عبدالله بن حسن"پسربزرگ امام مجتبی(ع) بود،واینکه گاهی اورایک دخترکوچک وچندساله معرفی می کنند صحت ندارد،وحداقل،سن اودراین تاریخ به چهارده رسیده بود،وچون شوهرش درکربلا شهیدشد به عقد"مصعب بن زبیر"درآمده،اونیزدرجنگ با"عبدالملک مروان"کشته شد،سپس "عبدالملک" ازآن حضرت خواستگاری کرد!سکینه درجواب اوگفت:"هرگزباقاتل شوهرم ازدواج نمی کنم" والله لایتزوجنی بعده قاتله ابدا.
وبعد،ازبصره عازم مدینه شد،وچون به کوفه رسید،شیعیان ومردم این شهرازدخترامام حسین (ع) استقبال گرمی به عمل آوردند،وتقاضاکردندکه آن بانودرکوفه بماند! اودرجواب گفت: سوگند به خدا اوخودمی داند که من شمارادشمن می دانم!زیرا شماجدم امیرالمومنین وعمویم امام حسن وپدرم امام حسین وبرادرم علی اصغر وشوهرم مصعب راکشتید.
چون به مدینه رسید بعدها با"عثمان بن عبدالله بن حکیم حِزام "ازدواج کرد،ودرزمان حکومت "خالد بن عبدالملک"که والی مدینه بودازدنیارفت...
روحش شاد و یادش گرامی وراهش پررهروباد.
استاد حسین انصاریان/گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
منابع:
اعلام النساء ج2ص202به بعد وج1ص438،ریاحین الشریعه ج3ص256،اعیان الشیعه ج3ص492،سکینه مقرم ص263،منتهی الامال ج1ص463.
نویسنده : ترنم در تاریخ یکشنبه 91/8/28
با حاکمیت فراگیر اموى و خلافت یزید، این سوءال که چرا امام حسین قیام کرد مثل اینست که بگوئیم چرا پیغمبر اکرم(ص) در مکه قیام کرد و با قریش سازش نکرد ؟ و یا چرا على مرتضى (ع) رنج حمایت پیغمبر را در بدر، حنین، احد، احزاب و لیله المبیت متحمل شد ؟ و یا چرا ابراهیم یک تنه درمقابل قدرت عظیم نمرود قیام کرد ؟ چرا موسى در حالى که جز برادرش هارون کسى نداشت به دربار فرعون رفت ؟
قیام هاى مقدس بشرى داراى دو تشخص است :
1. از نظر هدف قیام، براى مقامات عالى انسانیت است ، براى توحید، عدل، آزادى، رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر کسب جاه و مقام یا تحصیل ثروت و به قول حنظله بادغیسى کسب مهترى و یا حتى براى تعصب وطنى ، قبیلهاى و نژادى .
2. این قیامها برقى است که در ظلمتهاى سخت پدید مى آید ، شعلهاى است که در میان ظلمها، استبدادها و زور گوئى ها مى درخشد ، ستارهاى است که در تاریکى شب، در آسمان سعادت بشر طلوع مى کند ، نهضتى است که مورد تصویب «عقلاى قوم!» قرار نمى گیرد. یکى از افتخارات نهضت حسینى همین است که عقلاى قوم آنرا تصویب نمى کردند ولى از آن جهت که فوق نظر عقلا بود نه دون نظر آنها، عرفا جنبه فوق عقل آن را در نظر گرفتهاند و به آن نام مکتب عشق دادهاند
درباره این سوال که امام حسین (ع) چرا قیام کرد به نکته زیر توجه کنید:
اوضاع و احوالى در جهان اسلام پیش آمده بود و به جائى رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این مى دانست که بایدقیام کند ، حفظ اسلام را در قیام خود مى دانست . قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود . اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشى و من باشم، بلکه اختلافى اصولى و اساسى بود. اگر کس دیگرى هم به جاى یزید بود و همان روش و کارها را مى داشت باز امام حسین قیام مى کرد ، خواه اینکه با شخص امام حسین(ع) خوشرفتارى مى کرد یا بد رفتارى . یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین(ع) متعرض کارهاى آنها نمى شد و روىکارهاى آنها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین(ع) بکنند ، هر جا را مى خواست به او مى دادند ، اگر مى گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید ، حکومت عراق را به من بدهید ، حکومت خراسان را به من بدهید مى دادند ، اگر اختیار مطلق هم در حکومت ها مى خواست و مى گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم و مى فرستم و هر چه دلم خواست خرج مى کنم کسى متعرض من نشود ، باز آنها حاضر بودند . جنگ حسین(ع) جنگ مسلکى و عقیدهاى بود ، جنگ حق و باطل بود . در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص معین است تأثیر ندارد . خود امام با دو کلمه مطلب را تمام کرد . در یکى از خطبههاى بین راه به اصحاب خودش مى فرماید ( ظاهرا در وقتى است که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین همه را مخاطب قرار داد ) : « الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و الباطل لا یتناهى عنه ، لیرغب الموءمن فى لقاء الله محقا؛آیا نمى بینید که به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى شود ، پس موءمن در یک چنین اوضاعى باید به شهادت در راه خدا تن بدهد». یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود وظیفهاش اینست که قیام کند و آماده شهادت گردد.
از این رو، نهضت امام حسین (ع) یک نقطه عطف در تاریخ اسلام است از آن روز دیگر مسئله خلافت با اسلام تفکیک مىشود و مردم فهمیدند که اسلام را با خلافت نباید یکی دانست حقیقت اسلام جاى دیگر است. این تفکیک را حسین بن على (ع) با ریختن خونش در راه اسلام کرد.
در ساختمان نهضت مقدس حسینى سه عنصر اساسى دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است:
1.تقاضاى بیعت
این عامل به اعتبار زمانى اولین عامل است، امام حسین در مدینه است . معاویه قبل از مردنش - که مى خواهد جانشینى یزید را براى خود مسلم بکند- به مدینه مى آید تا از امام بیعت بگیرد ، آنجا موفق نمى شود . بعد از مردنش یزید مى خواهد بیعت بگیرد. به نص قطعى تاریخ ، یزید در نامه خصوصى خود به والى مدینه چنین مى نویسد : «خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا؛ حسین را براى بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.»
دو مفسده در بیعت با این آدم بود که حتى در مورد معاویه وجود نداشت:
الف. تثبیت خلافت موروثى از طرف امام حسین(ع)؛ یعنى مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثى مطرح بود .
ب. شخصیت خاص یزید؛ او اولا جوان بود ، و ثانیا از اول در زى بزرگ زادگى و اشراف زادگى و شاهزادگى بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراوانى
داشت ، سیاست را واقعا درک نمى کرد ، غرور جوانى و ریاست داشت ، غرور ثروت و شهوت داشت . کارى کرد که در درجه اول به زیان خاندان
ابوسفیان تمام شد ، و این خاندان بیش از همه در این قضیه باخت . اینها که هدف معنوى نداشتند و جز به حکومت و سلطنت به چیز دیگرى فکر نمى کردند ، آن را هم از دست دادند . حسین بن على علیه السلام کشته شد ، ولى به هدفهاى معنوى خودش رسید در حالى که خاندان ابوسفیان به هیچ
شکل به هدفهاى خودشان نرسیدند .
2. دعوت مردم کوفه
مردم کوفه از امام حسین (ع) دعوت مى کنند، حدود هجده هزار نامه به امام مى رسد که بعضى از نامهها را چند نفر و بعضى دیگر را شاید صد نفر امضاکرده بودند که در مجموع شاید حدود صد هزار نفر به او نامه نوشتهاند . اینجا عکس العمل امام چه باید باشد ؟ حجت بر امام تمام شده است . عکس العمل ، مثبت و ماهیت عملش ، ماهیت تعاون است . یعنى مسلمانانى قیام کردهاند ، امام باید به کمک آنها بشتابد . اینجا دیگر عکس العمل امام ماهیت منفى ندارد ، ماهیت مثبت دارد . لذا ماهیت نهضت حسینى از این نظر، ماهیت عکس العملى است ولى عکس العمل مثبت نه منفى . مسئله دعوت ، یک وظیفه جدید است ، مسلمانها حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء دادهاند . اینجا اتمام حجت است .
3. امر به معروف و نهى از منکر
از روز اولى که امام حسین از مدینه حرکت کرد ، با شعار امر به معروف و نهى از منکر حرکت کرد . از این نظر ، مسئله این نبود که چون از من بیعت مى خواهند و من نمى پذیرم ، قیام مى کنم ، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفه امر به معروف و نهى از منکر باید قیام کنم . و نیزمسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کردهاند ، قیام مى کنم . هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند ، روزهاى اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست . دنیاى اسلام را منکرات فرا گرفته است ، من به حکم وظیفه دینى ، به حکم مسئولیت شرعى و الهى خودم قیام مى کنم . در اینجا او به حکومت وقت هجوم کرده است. به حسب این عامل ، امام حسین(ع) یک مرد انقلابى است ، یک ثائر است ، مى خواهد انقلاب بکند .
به ارزش عناصر سه گانه نهضت بنگریید
در عامل اول ، امام حسین(ع) مدافع است . به او مى گویند : بیعت کن ، مى گویند : نمى کنم و از خودش دفاع مى کند .
در عامل دوم ، امام حسین(ع) متعاون است ، او را به همکارى دعوت کرده اند و جواب مثبت داده است .
در عامل سوم ، امام حسین(ع) مهاجم است . در اینجا او به حکومت هجوم کرده است.
هر یک از این عوامل ، یک نوع تکلیف و وظیفه براى امام حسین ایجاب مى کرد.
برای تفصیل به حماسه حسینی اثر استاد مطهری بنگریید.
برگرفته از پرسمان
نویسنده : ترنم در تاریخ شنبه 91/8/27