زندگى پرفراز و نشیب امام زینالعابدین علیه السلام نکات بسیار مهمى براى بحث و بررسى وجود دارد. در اینجا گوشهاى از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زینالعابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسى قرار مىدهیم .
1 - بیمارى امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسراى اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبههاى حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بیمارى امام سجاد علیه السلام
برخى از مورخان معتقدند که امام زینالعابدین علیه السلام در واقعه جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضى دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش 22 سال مىگذشت. محمد بن سعد در کتابش مىنویسد:
«على بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) مىگذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زینالعابدین در آن هنگام به سبب بیمارى در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را براى هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول اللهصلى الله علیه وآله از فاطمهعلیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره مىگوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربتشهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زینالعابدین علیه السلام در بستر بیمارى به سر مىبرد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالى که از بیمارى رنج مىبرد با اهل بیتبه کوفه انتقال داد.» ( 3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهى - بنا به مشیت الهى - بیمار بود و پس از بهبودى، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخى این امام همام را دائمالمریض معرفى کردهاند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبتبه امام چهارم علیه السلام و فداکارىهاى ایشان بىتوجهى کردهاند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومى، آثار ویرانگرى براى حکومتبنىامیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز براى این که این تراژدى غمبار به دست فراموشى سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازى آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال مىکرد. ظمتحادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدرى دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام مىخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب مىافتاد، اشک از چشمانش سرازیر مىشد. هنگامى که سبب گریه آن حضرت را مىپرسیدند مىفرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالى که یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولى به روى پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانى و خطبههاى آتشین خود توانست نهضتحقطلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
ج - حضور ایشان در جمع اسراى اهلبیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوى کوفه حرکت دادند. آمار دقیقى از اسیران در دست نیست. برخى مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشتهاند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجى بىسر پوش بر آنها بسته بودند - حمل مىشدند. (5) همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبتبه ایشان سختگیرتر عمل مىکرد. آن چنان که مورخان نوشتهاند: امام زینالعابدین علیه السلام را بر شترى برهنه سوار کرده بودند و دستهاى مبارک آن حضرت را بر گردن وى بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پاى او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
بعضى از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کردهاند و بعضى دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشتهاند. (9)
د - خطبهها و سخنرانىها
سخنان انقلابى حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان
امام زینالعابدین علیه السلام در مدت اقامتخویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامى بود که جارچیان حکومت، مردم را براى تماشاى اسیران، فراخوانده بودند. این در حالى بود که براى اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علىبن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلى الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنى فقد عرفنى! و من لم یعرفنى فانا على بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبى عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفى بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الى ابى و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعه؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایه عین تنظرون الى رسول اللهصلى الله علیه وآله; (10)
اى مردم! آن که مرا مىشناسد که مىشناسد; و آن که مرا نمىشناسد، من على فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بىآن که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند آن آقایى هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایى و بىیاورى بىآن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، اى مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایى را براى پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یارى او برداشتید. واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویى به رسول اللهصلى الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صداى کوفیان به گریه بلند شد و وجدانهاى خفته براى چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش مىکردند و به همدیگر مىگفتند: تباه شدید و نمىدانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسى را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه مىگویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلى الله علیه وآله براى ما الگویى شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فى رسول الله اسوه حسنه»
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردى کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
اى فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهى مىجنگیم; با هر که دستور دهى صلح مىکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان مىگیریم.
امام زینالعابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهاى سرابگونه شما را نخواهم خورد) اى خیانت کاران دغل باز! اى اسیران شهوت و آز! مىخواهید همان پیمانشکنى و ظلمى را که نسبتبه پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمى را که زدهاید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما کوفیان مىخواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بىاعتبارى و بىوفایى را بر پیشانى آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود:
«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهاى برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. اى کوفیان! با آن چه نسبتبه حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعهاى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى کسانى است که او را به شهادت رساندند.» (11)
سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زینالعابدین علیه السلام در جمع اسراى کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهمترین فردى که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانى در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور مىکرد در حادثه کربلا مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیدهاند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویى درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکى از کینه وى نسبتبه خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمىتوانستشاهد حیات مردى از سلاله امیرالمؤمنین على ابن ابىطالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبرى، آورده است:
«با ورود قافله حسینى به مجلس تشریفاتى عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: على بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند على ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ على ابن الحسینعلیهما السلام لحظهاى سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمىدهى؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفى الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت مىکند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله»; (13) هیچ انسانى نمىمیرد مگر به اذن الهى.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابى و پاسخ کوبنده جوانى که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا على بن الحسینعلیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولى حضرت زینب کبرىعلیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنى معه ...; اى ابن زیاد! آن همه از خونهاى ما که ریختهاى، برایت کافى نیست؟ سوگند به خدا! اگر مىخواهى او را بکشى، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینبعلیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدینعلیه السلام منصرف شود. (14)
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالى بود که هنوز آثار بیمارى على بن الحسینعلیهم السلام باقى بود. (15) کسانى که ماموریتیافتند تا قافله حسینى را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذىالجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیتحمل سرهاى شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامى که کاروان اهل بیتعلیهم السلام به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزى در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدى - از اصحاب رسول اللهصلى الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله و اسارت اهلبیتعلیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول اللهصلى الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرمصلى الله علیه وآله نسبتبه امام حسین علیه السلام را براى مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخى از منابع تاریخى آوردهاند که: قافله اسیران اهلبیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلى از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادى پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر مىشد، مردمانش از اهلبیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموى بیش از اسلام ناب محمدى و علوى بود.
سلطه بنىامیه بر این مناطق، اجازه نمىداد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهلبیتعلیهم السلام و مناقب على بن ابىطالبعلیهما السلام را براى مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانى اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستاى اهداف دستگاه خلافتبه جعل حدیثبپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمىنمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادى و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیتعلیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعى علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسفآور کودکان شلاق خورده و بچههاى پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهههاى مردم بىخبر از همهجا و سخنان شماتتآمیز آنها، نمکى بود بر زخم اسراى کربلا!
در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیتبه آنها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانى را که به شما رحم نمىکنند بر شما مسلط گرداند.»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد علیه السلام در حالى که قطرات اشک بر چهرهاش جارى بود، با قلبى سوزان به مردم غفلتزده بعلبک چنین فرمود:
«آرى روزگار است و شگفتىهاى پایانناپذیر و مصیبتهاى مداوم آن!
اى کاش مىدانستم کشمکشهاى گردون تا کى و تا کجا ما را به همراه مىبرد و تا چه وقت روزگار از ما روى برمىتابد!
ما را بر پشتشتران برهنه سیر مىدهد. در حالى که سواران بر شترهاى نجیب، خویش را از گزند دشوارىهاى راه در امان مىدارند!
گویى که ما اسیران رومى هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفتهایم!
واى بر شما، اى مردمان غفلتزده! شما به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسى کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)
ورود به شام
در بعضى مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجههاى فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهرى که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویى علىبن ابىطالبعلیهما السلام چیزى نشنیده بودند و لعن او را فریضه مىشمردند، رسید.
کوفیان که پیرو على علیه السلام بودند و از مولى شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر مىگوید:
«آن روز که کاروان اسیران آل رسول اللهصلى الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختى آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردى از شامیان در برابر على ابن الحسینعلیهما السلام که سالار آن قافله شناخته مىشد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشواى مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
على بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتى سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرفهایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوى.
پیرمرد گفت: براى شنیدن آمادهام.
على بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کردهاى؟
پیرمرد گفت: آرى.
على بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خواندهاى که خداوند مىفرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى»; (22) «اى پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاشهایى که براى هدایتشما انجام دادهام، پاداشى نمىخواهم جز این که خویشان مرا دوستبدارید.»
پیرمرد جواب داد: آرى خواندهام (ولى چه ارتباطى با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلى الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: اى پیرمرد آیا این آیه را خواندهاى؟
«و آت ذى القربى حقه»; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامى: آیا شمایید «ذى القربى» و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلى، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خواندهاى که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى»; (24) «آن چه غنیمتبه چنگ مىآورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامى گفت: آرى خواندهام.
امام فرمود: مقصود از ذىالقربى در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کردهاى:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونهاى بىمانند پاک گرداند.»
اى مرد شامى! آیا در میان مسلمانان کسى جز ما، «اهل بیت رسول خداصلى الله علیه وآله» شناخته مىشود؟
مرد شامى دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجى نیستند. اینان فرزندان رسول اللهصلى الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمسارى دستهایش را به سوى آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انى اتوب الیک، اللهم انى اتوب الیک، اللهم انى اتوب الیک، من عداوه آل محمدصلى الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلى الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)
خدایا به سوى تو باز مىگردم، خدایا به سوى تو باز مىگردم، خدایا به سوى تو باز مىگردم از دشمنى خاندان پیامبر و بىزارى مىجویم و به سوى تو رو مىآورم از کشندگان خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کردهام ولى تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
سخنانى که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامى گذشت، نداى بیدارباشى بود بر پندار خفته شامیان.
1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانى امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانى، ص 70.
2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.
3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالى شیخ طوسى، ج 1، ص 90.
8) ناسخ، ج 3، ص 30.
9) امام حسین و ایران، ص 480.
10) لهوف، صص 66 و 67.
11) همان.
12) زمر/ 42.
13) آل عمران/ 145.
14) تاریخ طبرى، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16) تاریخ طبرى، ج 4، ص 252.
17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
19) همان.
20) ینابیع الموده، ص 352.
21) همان.
22) شورى/ 22.
23) اسراء/ 26.
24) انفال/ 41.
25) احزاب/ 33.
26) مقتل خوارزمى، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسى، ج 2، ص 305.
نویسنده : ترنم در تاریخ چهارشنبه 90/9/30
همواره در مناسبتهای خاص یا مهمى بنا به ضرورت، پیام و یا شعارهائى در جامعه رواج پیدا مى کنند و یا طرحى ریخته می شود, ولى اگر این ایده ها و آرمانها تنها در محدوده شعار تکرار شده و از برنامه ها و یا تمهیدات اجرائی بی بهره باشند , در همان مراحل اولیه متوقف مانده و به فراموشی سپرده خواهند شد.
وحدت حوزه و دانشگاه یکى از آرمان ها و شعارهایى بود که امام راحل(ره) پس از شهادت آیةاللّه مفتح آن را مطرح نموده تا مگر دست اندرکاران نظام طرحى بریزند و این آرمان را به جامه عمل بپوشانند, ولى واقعیات حکایت از آن دارد که علیرغم تلاشهای صورت گرفته ،تاکنون گام مؤثر و ماندگاری در این مهم برداشته نشده و این آرمان همچنان در حوزه اذهان باقى مانده است.
در ایام قبل از پیروزی انقلاب و سالهای سخت پس از آن، هدف گذاری در ایجاد ارتباط بین حوزه و دانشگاه بسیار آسانتر و از کیفیت و عمق بیشتری برخوردار بود . زیرا سطح توقعات طرفین با کمی تفاهم ، درک متقابل، رفع سوءظنها، آشنایی با شیوه کار یکدیگر و نزدیک شدن به هم در صفوف مبارزه از وحدت ملى ، همبستگى گروهى و اتحاد جهان اسلام سخن گفته ایم, ولى در اتحاد ملى و وحدت احزاب سیاسى داخل بدلائل گوناگونی از جمله فقدان برنامه ریزی صحیح ، فراگیر و پویا کمتر موفق بوده ایم
حوزه امروز و دانشگاه فعلی ما به مراتب در سطوح بالاتری از حوزه ودانشگاه قبل از انقلاب است. روح تحقیق و پیشرفت و علاقه به تولید علم و حضور در صحنه مشکلات اجتماعی در حوزه ها و دانشگاههای ما جاری و ساری است.
امروز همه مدیران کشور از فضای حوزه و دانشگاه وارد عرصه های مدیریتی کشور می شوند و در هیچ دوره ای مانند امروز حلقه نظر و عمل تا این حد به هم نزدیک نبوده تا تصمیمات دانشگاه و حوزه با فاصله کوتاهی بتواند وارد حاکمیت شود و به عبارتی گویا تر می توان گفت که حاکمیت، فرزند دانشگاه و حوزه است.
امروز نوبت نسل سوم حوزه و دانشگاه است که با هوشمندی و درایت از نقاط مثبت و منفی فعالیتهائی که تاکنون صورت گرفته بهره گیرد و نقش بسیار مهم و خطیر خود را در نهادینه کردن ارزشهای انقلابی و تکمیل پروژه وحدت ایفا نموده و در به انجام رساندن تکلیف بزرگی که از طرف خدا و مردم بر دوش حوزه و دانشگاه است، تمامی همت و تلاش خود را معطوف دارد.
مقاله : وحدت حوزه و دانشگاه؛ از آرمان تا واقعیت؟ نوشته: محمدعلی مقیسه
نویسنده : ترنم در تاریخ شنبه 90/9/26
آزادگی در کربلا
اخلاق، یکی از سه بُعد عمده دین است و اسلام بر سه بُعد اصلی «اعتقاد»، «احکام» و «اخلاق» استوار است و تکمیل ارزشهای اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبیا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فرمود: «اِنّی بُعِثتُ لِاُ تَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ.»
تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسانها، بخشی مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل میدهد. اخلاق را از کجا میتوان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوهاند و مظهر شایستهترین خصلتهای انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوهگاه خُلق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.
حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین علیهالسلام و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خوبی که از حماسهسازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینه خودسازی، سلوک اجتماعی، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونههایی از «پیامهای اخلاقی» عاشورا است و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، میتوان جلوههای اخلاقی را دید.
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حرّیت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلتآور و حقارتبار است. تعلقات و پایبندیهای انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد میکند. اسارت در برابر تمنیّات نفسانی و عُلقههای مادی، نشانه ضعف اراده بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن .
علی علیهالسلام میفرماید:
«اَلا حُرُّ یَدَع هذهِ اللّماظَةَ لِاهلِها؟ اِنّهُ لَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلا الجَنَّةُ فَلا تَبیعُوها اِلا بِها.» (1)
آیا هیچ آزادهای نیست که این نیم خورده (= دنیا) را برای اهلش واگذارد؟
یقینا بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید!
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزشهای انسانی ندهد.
در پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زندگی، گاهی صحنههایی پیش میآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیّات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را میپذیرید. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای «آزادگی» را میپردازند و تن به ذلت نمیدهند.
امام حسین علیهالسلام فرمود:
«مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلٍّ» (2)؛ مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین علیهالسلام و خاندان و یاران شهید اوست و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت میداد و کشته نمیشد. وقتی میخواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
«لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدی اِعطاءَ الذّلیلِ وَ لا اُقِرُّ اِقرارَ العبید» (3)؛ نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان میدهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان میشوم!
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
«اَلا و انَّ الدَّعِیّ بنَ الدَّعِیّ قَدرِ کَزنی بَینَ اثنَتَینِ: بَینَ السِّلةِ و الذِّلةِ و هَیهاتَ مِنّا الذِّلةُ.» (4)
بر ما گمان بردگی زور بردهاند ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را میخواند:
اَلمَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النّار (5)
مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمههای زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
«ان لَم یَکُن لکُم دینٌ و کنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکوُنُوا اَحراراً فی دُنیاکُم.» (6)
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست لااقل مردم آزاده به دنیا باشید
فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیز بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیز، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز را میخواند و میجنگید:
َاقسَمتُ لا اُقتَلُ الاّ حُرّاً وَ اِن رَاَیتُ المَوتَ شَیئاً نُکرا (7)
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی میبینم. ولی سوگند خوردهام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب اینجا است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا میخواند. (8) این نشاندهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نامهای عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا میخواندند، مردم را به دفاع از «فرزندان آزادگان» میخواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد میکردند: «یا قوم ذودوا عن بنیِ الاحرار ...» (9)
مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حُرّ بن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین علیهالسلام پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حرّ نزد امام حسین علیهالسلام آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حرّیت او را ستود:
لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ وَ حُرُّ عِندَ مُختَلَفِ الرِّماحِ (10)
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا علیهالسلام بر بالین او حضور یافت و او را حُر و آزاده خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حُر گذاشته است، آزاده و سعادتمندی، در دنیا و آخرت:
«اَنتَ حُر کَما سَمّتکَ اُمُّکَ، و اَنتَ حُر فِی الدُّنیا و اَنتَ حُر فِی الاخرة.» (11)
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوتها میجنگند و الگویشان قهرمانیهای شهدای کربلا است، در سایه همین درس «آزادگی» است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است. انسانهای آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر میگزینند و فداکارانه جان میبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.
پینوشتها:
1- نهجالبلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456 .
2- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68 .
3- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 421 .
4- لهوف، سید بن طاووس، ص 57 .
5- کشف الغمه، اربلی، ج 2، ص 32 .
6- بحارالانوار، ج 44، ص 51 .
7- همان، ص 352 .
8- بحارالانوار، ج 44، ص 352 .
9- وقعة الطف، ص 234 .
10- ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100 .
11- بحارالانوار، ج 45، ص 14/ وقعة الطّف، ص 215.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
نویسنده : ترنم در تاریخ سه شنبه 90/9/22
رهنمودها و راهکارهای پیشوایان معصوم و پاسداری از نهضت عاشورا
پس از وقوع حماسهی خونین کربلا، جبههی باطل و حاکمان جائر در منزوی کردن و از یاد بردن و تحریف اهداف نهضت امام حسین علیهالسلام تلاشهای بسیاری کردند. در مقابل، امامان معصوم علیهمالسلام هر یک از دیگری، با تعالیم عملی و گفتاری عمیق و ظریف خود ضمن خنثی کردن تبلیغات منفی امویان و یزیدیان و پیروان آنان، از حماسهی خونین حسینی علیهالسلام برای همیشه پاسداری کردند.
در این بخش، این موضوع را در دو قسمت، شامل: الف) آموزشهای عملی؛ ب) آموزشهای گفتاری امامان علیهمالسلام را در زنده نگه داشتن عاشورا بررسی میکنیم.
آموزشهای عملی
برای بقا و احیای نهضت امام حسین علیهالسلام و اهداف آن، پیشوایان معصوم علیهمالسلام هر یک به گونهای کوشیدند که ما نمونههایی از آنها را بیان میکنیم:
امام زینالعابدین و احیای نهضت عاشورا
امام زینالعابدین که خود در این حادثهی دلخراش حضور داشت، پس از شهادت پدر، پرچم این نهضت را به دوش گرفت. در این جا به بعضی از محورهای عملی فعالیت آن بزرگوار در جهت حفظ و بقای نهضت میپردازیم:
براساس نقل مشهور تاریخ نگاران، تاریخ ولادت امام سجاد علیهالسلام در سال 38 هجری قمری است و تاریخ شهادت آن حضرت علیهالسلام سال 94 هجری قمری ذکر کردهاند، بنابراین آن حضرت در حادثهی کربلا حدود 23 سال داشته است.
با توجه به بیماری حضرت، بزرگان بنی امیه پس از فاجعه غمبار کربلا و کشتن امام حسین علیهالسلام احساس کردند که آخرین ضربه را به اسلام راستین وارد آوردند و اکنون همه چیز به سود آن پیش خواهد رفت، که براساس ظاهر، احساسی طبیعی و صحیح به نظر میآمد.
پیوسته در هر جنگ و ستیزی، آن گاه که رهبر و نقطهی رأس هرم کشته و فانی میشود، جانشین احتمالی را نیز نشانه میروند تا با کشتن و نابودی او جبههی مخالف را از هر نظر، شکست خورده و از هم پاشیده انگارند، تا با خاطری آسوده به حاکمیت خویش ادامه دهند. در نضهت عاشورا، تنها چیزی که میتوانست برای دشمن نگرانی ایجاد کند، وجود علی بن الحسین علیهالسلام بود که با توجه به مرض سخت آن حضرت علیهالسلام از این جهت نیز خود را ایمن احساس کردند و حتی وقتی قصد کشتن آن حضرت علیهالسلام را کردند به جهت اطمینانی که از عدم ادامهی حیاتش داشتند از کشتن او منصرف شدند.
لکن از عصر همان روز عاشورا، امامت امام سجاد علیهالسلام آغاز میشود و خداوند براساس مصلحت، بقای امامت آن حضرت را در بستر بیماری قرار میدهد، و همان گونه که گفته شد، برای بیماری آن حضرت از کشتن وی (طبق نقلی به جهت وساطت شخصی به نام حمید بن مسلم) منصرف میشود. و این بیماری هم چنان ادامه داشت و هر بار در کوفه و شام قصد کشتن آن حضرت را مینمودند؛ شرایطی از جمله رشادتهای مدبرانهی عمهاش زینب کبری علیهاالسلام مانع از شهادت آن حضرت به دست آن نابخردان میشد و در واقع ارادهی الهی بر حیات آن حضرت تعلق گرفته بود. از اینرو امام علیهالسلام از تمام تهدیدها و تصمیمهای دشمن مبنی بر کشتن او در امان ماند تا حجت خدا بعد از حسین علیهالسلام که مایهی دوام و قوام هستی و بقای حیات است باقی بماند.
اما امام سجاد علیهالسلام در سایهی این حیات، دست به کار بزرگی زد، و آن انجام دادن رسالت بقا و حفظ نهضت پدرش امام حسین علیهالسلام بود که از عهدهی این وظیفه به خوبی برآمد. که در طول مدت اسارت به بخشهایی از نقش آن حضرت علیهالسلام در بقای نهضت به ویژه از طریق ایراد خطبههای آتشین خطاب به مردم و حاکمان غاصب اشاره شد.
اکنون در این بخش به قسمتهایی از شیوههای تبلیغی و عملی آن حضرت در جهت ابقا و احیای نهضت عاشورا پس از اسارت و نیز آثار آشکار آن میپردازیم:
از مؤثرترین سیاستهای امام علیهالسلام برای احیای نهضت عاشورا، برخوردهای عملی حضرت است که از اینرو که در طول دوران امامت خود، پیوسته سوگوار عاشورا بودند و در این مصیبت آن قدر گریستند که جزء «بکائین عالم» قرار گرفتند.
آن امام علیهالسلام به هر بهانهای و در هر مناسبتی ماجرای کربلا را یادآوری میکردند. از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که امام زینالعابدین علیهالسلام چهل سال یا 35 سال برای پدرش گریست و در این مدت روزها را روزه میگرفت و شبها را در عبادت به سر میبرد و هنگام افطار وقتی غذا نزدش میآوردند، اشک میریخت و میفرمود:
قتل ابنرسول الله جائعا، قتل ابنرسول الله عطشانا؛ " 1 ".
پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله حسین علیهالسلام گرسنه و تشنه کشته شد.
پیاپی این جمله را میگفت به حدی که خوراکش از اشک چشمش خیس میشد. امام صادق علیهالسلام میفرماید:
فبکی علی الحسین عشرین سنة، ما وضع بین یدیه طعام الا بکی...؛
(امام سجاد علیهالسلام) در مصایب امام حسین علیهالسلام بیست سال گریست. طعامی نزدش نگذاشتند مگر آن که گریست.
نیز در شرح حال آن حضرت نوشته شده است که آن حضرت وقتی قصابی را میدید که گوسفندی را ذبح میکند، به یاد امام حسین علیهالسلام میافتاد و میفرمود: به این گوسفند در آستانهی قربانی شدن آب بدهید، پدرم را با لب تشنه سر بریدند.
در پاسخ به یکی از خادمان که از روی دلسوزی به امام علیهالسلام میگفت: گریه نکنید که جانتان به خطر میافتد، فرمود: وقتی یکی از دوازده فرزند حضرت یعقوب علیهالسلام غایب شد، با این که میدانست او زنده است؛ آن قدر از فراغ او گریست که چشمانش سفید شد؛ ولی من اجساد پاره پارهی پدر، برادرانم و دوستانم را دیدم، چگونه غم و اندوه من پایان پذیرد!؟ من هر وقت به یاد آنان میافتم بیاختیار قطرههای اشک از چشمانم سرازیر میشود." 1 ".
امام سجاد و قیامهای آن عصر
در نخستین سالهای بعد از نهضت عاشورا سه قیام انجام گرفت: قیام توابین؛ قیام مختار؛ قیام مدینه.
این قیامها همه از آثار و برکات قیام عاشورا هستند؛ چون یکی از آثار و نتایج ارزندهی نهضت عاشورا زنده کردن روح اسلامخواهی و فداکاری و از خودگذشتگی در دفاع از اسلام به شمار میآید. اما آن حلقهی واسط بین نهضت عاشورا و تزریق روحیهی اسلامی و حماسی و حقطلبی مسلمانان، خطبههای آتشین و شیوههای عملی امام سجاد علیهالسلام بود. در تاریخ آمده است: که امام سجاد به طور غیر مستقیم در قیامهای انجام گرفتهی عصرش نقش هدایتگری داشت و قیام کنندگان، مشروعیت جهاد و حماسهی خویش را از امام سجاد علیهالسلام اخذ میکردند برای نمونه حماسهسازترین قیامهای آن عصر قیام مختار میباشد که از امام سجاد علیهالسلام مشروعیت گرفت. علامه مجلسی رحمه الله در این مورد روایت زیر را نقل کرده است:
عدهای که از طرف مختار به خونخواهی امام حسین علیهالسلام دعوت شده بودند ابتدا به خدمت محمد حنفیه آمدند و کسب تکلیف کردند، که ایشان در پاسخ آنها فرمود:
فو الله! لوددت أن الله انتصر لنا عن عدونا، بمن شاء من خلقه؛ " 1 ".
به خدا سوگند! دوست دارم، خدا به وسیلهی هر کس از بندگان خود، انتقام ما را از دشمنانمان بگیرد و این نظر من است و برای خودم و شما از خداوند طلب آمرزش میکنم. و السلام.
آن گاه محمد حنفیه به همراه سران شیعه و خونخواهان اباعبدالله الحسین علیهالسلام به خدمت امام سجاد علیهالسلام رسیدند. محمد حنفیه علت آمدن آن گروه را به خدمت امام عرض و کسب تکلیف نمود. امام علیهالسلام در جواب محمد حنفیه و سران شیعه چنین فرمود:
یا عم! لو أن عبدا زنجیا، تعصب لنا أهل البیت، لوجب علی الناس مؤازرته، و قد ولیتک هذا الأمر، فاصنع ما شئت؛ " 2 ".
ای عمو جان! اگر بردهای از زنگبار، به حمایت از ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یاری دهند و من تو را در آن امر (قیام) نمایندهی خود قرار میدهم، پس به آن چه در این زمینه صلاح میدانی اقدام کن.
سران شیعه، با دستانی پر و اطمینان خاطر از محضر امام مرخص شدند ومیگفتند: زینالعابدین علیهالسلام و محمد حنفیه، به ما اذن قیام دادهاند. " 1 ".
روشن است این قیامها که براساس خونخواهی حسین علیهالسلام صورت میگیرد از عوامل عمدهی احیا و بقای نهضت امام حسین علیهالسلام به شمار میآمد و امام سجاد علیهالسلام از این طریق نیز نقشی به سزا در تداوم و حفظ قیام پدر ایفا میکرد.
منبع : /www.rasekhoon.net/library/content-24314-1.aspx
کتاب :فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا
نویسنده : ابوالفضل بهشتی
نویسنده : ترنم در تاریخ پنج شنبه 90/9/17
با توجه به مفهوم پیروزى و شکست ، به این نتیجه مى رسیم که پیروزى آن نیست که انسان از میدان نبرد سالم به در آید و یا دشمن خود را به خاک هلاکت افکند، بلکه پیروزى آن است که هدف خود را پیش ببرد و دشمن را از رسیدن به مقصود خود باز دارد. امیرالمؤمنین (ع) در این خصوص فرموده است : «ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب» (1) کسى که گناه بر او پیروز شد، شکست مى خورد و کسى که از راه بدى بر دشمن ظفر یافت در واقع مغلوب است ». از این رو اگر چه امام حسین (ع) و یارانش پس از یک نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظیم شهادت رسیدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند. و هدف این بود که به تکلیف عمل شده و ماهیت حکومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشکار شود و افکار عمومى مسلمین بیدار گردد، که این هدف به خوبى انجام گرفت .
رسوایى سران اموى و قاتلان امام حسین (ع) به حدى بالا گرفت که سرانجام پس از گذشت چند سال نه تنها هیچ کس از آل امیه جرأت نداشت نسبت خود را آشکار سازد بلکه بدنهاى مردگان آنها را هم از قبر بیرون کشیدند و با آتش سوزاندند . آرى، راه پیشرفت و پیروزى که داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان کثیف در بین امت هموار مى شد، بعد از واقعه کربلا یکباره درهم ریخت و با رسوایى بسیار، بساط ابوسفیانیان برچیده گشت.
«استادنیکلسون » گوید: «حادثه کربلا، حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد، زیرا این واقعه، شیعیان را متحد کرد و براى انتقام امام حسین، هم صدا شدند و صداى آنان در همه جا و مخصوصاً عراق و ایرانیانى که مىخواستند از نفوذ عربها آزاد شوند انعکاس یافت».(2)
یکى دیگر از شواهد شکست یزیدیان و بنى امیه ، زمانى است که امام سجاد (ع) در کوفه خطبه خواند و ماهیت پلید دشمنان خدا را براى مردم خفته و فریب خورده آشکار کرد. لذا مردم یک زبان عرض کردند:
«اى فرزند رسول خدا (ص) ، همه ما شنوا و مطیع و حافظ عهد و پیمان تو هستیم ، از تو روى بر نگردانده و تو را ترک نخواهیم کرد، پس خدا تو را رحمت کند، به ما دستور بده که همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستیم ، تا یزید را بگیریم و از کسانى که به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوییم » .(3)
آرى ، امام حسین را کشتند، اما حسین که فقط جسم نیست، امام حسین یک مکتب است که بعد از مرگش زندهتر شد. و اگر چه در کربلا قیام قامت امام حسین (ع) را در خون کشیدند ، و ناى حقیقت گوى او را بریدند، اما در حقیقت امام حسین زندهتر شد، او بزرگ مردى است که با شهادتش حرکتى عظیم و تحولى بزرگ در تاریخ ایجاد کرد و یزید و یزیدیان را رسوا نمود.
پی نوشتها :
1- نهج البلاغه , صبحى صالح , حکمت 333
2- ترجمه تاریخ سیاسى اسلام , ج 1 ص 352. به نقل از کتاب ماهیت قیام مختار , ص 201
3- بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 45 ص 112
منبع:www.ashoora.ir
نویسنده : ترنم در تاریخ دوشنبه 90/9/14
حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند که مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلتبار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى که در رکاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان کمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب کبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبتشده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسهساز در نهضت عاشورا مىپردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بودهاند و عاشورا نیز برههاى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند که از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مىپندارند، زن مسلمان نه عروسک حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانکه زمانى که افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم کردند و افرادى چون زهیر بن قین که در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت کرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه که شجاعت در رکابشان مردانگى آموخت.
در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداکارى خواهند بود.
زنان در عاشورا
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1- مشارکت در جهاد
شرکت در جبهه پیکار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن، از جلوههاى این حضور است. از همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى کربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونههایى از این دست است.
2- آموزش صبر
روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در کربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود که اوج این صبورى در رفتار زینب کبرى(س) جلوهگر شد. آموزش صبر و مقاومتحماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداکار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند که آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان کربلا به خوبى آموختهاند.
3- پیام رسانى
افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشتبه مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراکنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب کبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمىکرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مىماند.
4- روحیه بخشى
یکى از مسایل مهمى که در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر.
در کربلا نیز حضور تشویقآمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مىبخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مىکردند، مانند ام وهب که خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشهاش یکى از یزیدیان را به هلاکت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشتسال مقاومت جنگ ایران علیه کفر باعثشد که زنان ایرانى درسى را که از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.
5- پرستارى
رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبههها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبتحضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونههاست.
6- مدیریت
بروز صحنههاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مىسازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مىآموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام، خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله کرد و نقشههاى آنان را خنثى ساخت.
7- حفظ ارزشها
درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتک حرمتخاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراضکنان، بر حفظ عفاف تاکید مىورزیدند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمىکنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شدهاید؟ وقتى هم در کوفه در خانهاى بازداشتبودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض کرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکتستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المکاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید»
اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و کنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهرههایشان را آشکار ساختى، از شهرى به شهرى مىرانى، رهگذران و بامنشینهابه تماشایشان مىایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مىشوند.
8- تغییر ماهیت اسارت
آنان اسارت را به آزادى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونهاى دیگر تغییر دادند.
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا
گریهها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.
نویسنده : ترنم در تاریخ جمعه 90/9/11
ای خوشبو ترین نرگس گیتی!
بر زبانم هر روز دعای عهد جاری است نگاهم به افق های آسمان نیلی زنجیر شده است تا شاید تو را همچون پرندهای در آسمان در حال پرواز ببینم.
نگاهم به سرزمینهای دور خیره شده است به امید اینکه تو را ای سبزپوش زیبا روی، سوار بر اسب و ذوالفقار به دست ببینم. با دیدن هر گل نرگس به سویش می دوم آن را میبویم و به یاد تو با صلواتی فضا را عطرآگین میکنم.
ای نرگس زیبای بهشت!
از دوریت پژمردهام. سالهاست که ما را در پس کوچههای انتظار تنها گذاشتهای. سالهاست که شبنم اشک از چشمها بیرون میجهد تا شاید تو را بیابد اما هنوز همهی اشکها سرگردان و حیرانند.
سالیان سال است که روزهای جمعه از هجر تو سحرگاهان با ندبه خواندن به پیشوازت میآیم و با مروارید دل، دیدگانم را صیقل میدهم و با خود میگویم
ای گل نرگس کاش میآمدی!
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
نویسنده : ترنم در تاریخ پنج شنبه 90/9/3